×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

dastane jaleb

ما چقدر فقیر هستیم!

روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک روستا برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند. آن دو، یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟ پسر پاسخ داد: عالی بود پدر! پدر پرسید: آیا به زندگی آنها توجه کردی؟ پسر پاسخ داد: بله پدر! و پدر پرسید: چه چیزی از این سفر یاد گرفتی؟ پسر کمی اندیشید و بعد به آرامی گفت: فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آنها چهار تا، ما در حیاطمان یک فواره داریم و آن ها رودخانه ای دارند که نهایت ندارد. ما در حیاطمان فانوسهای تزیینی داریم و آن ها ستارگان را دارند. حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود، اما باغ آن ها بی انتهاست! با شنیدن حرف های پسر، زبان مرد بند آمده بود. پسر بچه اضافه کرد: متشکرم پدر، تو به من نشان دادی که ما چقدر فقیر هستیم!
چهارشنبه 14 دی 1390 - 1:07:35 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

http://loca.gegli.com

ارسال پيام

چهارشنبه 14 دی 1390   1:30:46 AM

آخرین مطالب


ﻫﻤ@ﺸﻪ ﺳﭙﺎﺱ ﮔﺬﺍﺭ ﺑﺎﺷ@ﻢ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺳﻨﮕﯽ ﺑʋ ﺳʋﻣﺎﻥ ﺑ@ﻔﺘﺪ...


این تفاوت عشق و ازدواجه!


گاهی به نگاهت نگاه كن


به نام ائمه به کام دشمن...


من سه بار به در خانه تو آمدم، اما تو مرا به خانه ات راه ندادی ...


قانون زندگی قانون باورها است


کلام محبّت آمیز او به روح و جانم امید بخشید


دوست من، یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذاری زندگی همین است


هفت قانون منطقی‌


آخه تو نميدوني اين آهو با دل من چه كرد !


نمایش سایر مطالب قبلی
آمار وبلاگ

39663 بازدید

22 بازدید امروز

0 بازدید دیروز

26 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements